"یا فاطمه الزهرا(س)"

از جفا و ظلم ثانی حرمت زهرا شکست
درگه وحی خداوندی به ضرب پا شکست
من نمیدانم چه شد ما بین آن دیوار و در
لیک می دانم از آن غم قامت مولا شکست

از جفا و ظلم ثانی حرمت زهرا شکست
درگه وحی خداوندی به ضرب پا شکست
من نمیدانم چه شد ما بین آن دیوار و در
لیک می دانم از آن غم قامت مولا شکست
الـهی آمـدم سـويـت دگـر بــا ر
به آهـی سينه سوز و چشـم خونبار
نمـوده تـوبـه و تـوبـه شکستم
نه يکبار و دو بـاره بلکـه صـد بـار
بـه درگــاه تـو بــاز آورده ام رو
دو دستي بـر دعـا، زار و دل افکار
به دوشم کـولـه باری از گنا هان
گنه کـارم ، جـفا کـارم، خطا کـار
ز جـرم و معصیت آيـينه دل
شده تـار و سیه همچون شب تـار
تـو رحـما نی الهـی روز محشر
به رحمـت کن مـدا را بـا مـنِ زار
منم گـويد منم گـويد به هـر جـا
زبـا نـی را کـه دادی بهـر اذکـار
امـان از اين زبـانِ آتش ا فروز
بـرد آخـر مـرا در دامـنِ نـار
زبس که اين زبـان بنمـوده غيبت
دگر خـارج شده از دستم آمار
الهـی آگهـی ا نــدر زمـا نـه
چه هـا بـا دل نموده نفس بيمـار
چو عبدی رو سيه در بارگـاهـت
دو دستانی تهـی و شـرم بسيار
دو چشمانی کـه دادی بهر ديدن
شده بر محـرم و نا محـرمان يـار
الهـي قـامتـم گشته هـلالـي
زجـرم بی شمـار اين گنـه کـار
زعبـد روسيـاهـت رو سيـاهي
بـود ره توشه ي عقبـا به اجبـار
چه گـويم زين دوپـای بـی اراده
به هـر جـا می رود با شوق بسیار
شکـم روزه ولـی چشم و دهانم
دمـادم بـا خطـا بنمايـد افطـار
چـه سازم، چـاره سازم، چـاره بنما
به غفران تـو دل بستـه دل زار
آخوندي با همه جـرم و گنا هش
به رحمت بسته دل، اي حيّ دادار